ساختمان پلاسکو اولین ساختمان تجاری بلند در
تهران و ایران بود که در دهه چهل خورشیدی فعالیت خود را به عنوان بورس پوشاک آغاز کرد. این ساختمان از نقاط مختلف تهران همچنان قابل رویت بود. از میدان بهارستان گرفته تا نزدیکی پل حافظ و میدان توپخانه و لالهزار قدیم میتوانستید این ساختمان بلند مرتبه را ببینید.
به یاد دارم روزی را که دوستان گردشگر من از مسکو و لندن به تهران آمدند و در خیابان لالهزار نو اتاقی را در یکی از هتلها اجاره کردند. وقتی از من پرسیدند در این اطراف چطور راه خود را پیدا کنیم، به آنها نشان دادم و گفتم: «این ساختمان سالها است که راهنمای من در این اطراف است تا خود را به چهارراه استانبول و خیابان جمهوری و لالهزار برسانم! شما هم میتوانید همین کار را بکنید!»
اگرچه شاید ساختمان پلاسکو برای خیلی از مردمی که از کنار آن میگذرند، ساختمانی کسالتآور و معمولی به نظر میرسید، اما برای من همیشه یادآور گذشته تهران بود. روزهایی که این محدوده از پایتخت رونق بیشتری داشته و این ساختمان مدرنترین ساختمان ایران بود.
همیشه هنگام گشت و گذار در خیابان جمهوری، حتما گشتی در پاساژ پلاسکو میزدم و زیبایی بصری و معماری متفاوت آن من را به وجد میآورد.
دیدن سقف شیشهای زیبای آن و حوضهای آبی که همیشه آبی زلال در آنها جریان داشت، روحیه من را در میان شلوغی این منطقه از تهران عوض میکرد. در خردسالی همیشه به تماشای ماهیها و لاکپشتهایی که در این حوضهای شنا میکردند مینشستم و اخیرا هم به آکواریومیهای طبقه زیرزمین مرتب سر میزدم.
آخرین بار شب گذشته، یعنی درست شب قبل از حادثه بود که به خیابان جمهوری رفتم و طبق معمول نگاهی به این ساختمان که برای من همیشه دوستداشتنی بود انداختم. اخیرا همیشه به این فکر میکردم که چرا دستی به سر و روی نمای خارجی این ساختمان کشیده نمیشود؟ چرا نردههای زرد رنگ آن که رنگ و رو رفته شدهاند رنگآمیزی نمیشوند؟ اگر این ساختمان زیبایی گذشته خود را باز یابد چه میشود؟ رونق بیشتری مییابد یا نه؟
فردای آن شب، با شنیدن خبر آتشسوزی در این ساختمان در اولین ساعات صبح پنجشنبه ۳۰ دی ۹۵ کمی شوکه شدم. اما اطمینان داشتم که آتشنشانهای قهرمان کشورم راهی برای کنترل و خاموش کردن آتش مییابند. اما تلاش این فداکارترین مردم شهرم، حاصلی نداشت و اکنون که این مطلب را مینویسم، عدهای از آنها در طی انجام ماموریت خود به درجه شهادت نائل آمده و عدهای هم تا پاسی از شب که عملیات امدادرسانی ادامه دارد، در زیر آوار پلاسکو گرفتار هستند.
متاسفانه تهران به عقیده من باز هم به دلیل سهلانگاری برخی از شهروندان و مسئولانش (مسئولان برج که به اخطارهای سازمان آتشنشانی و شهرداری مبنی بر نبود ایمنی کافی در این ساختمان، توجهی نکردند)، فرزندان برومند و فداکار خود و بخشی از تاریخ و هویت خود را از دست داد.
خبر دردناک دیگر هجوم مردم از همه جا به این محل بود که مانع از امدادرسانی به موقع شده و فقط برای گرفتن ویدیو و سلفی به این محل مراجعه کرده بودند! من به عنوان یک عکاس شهری، با اینکه فاصله کمی با محل حادثه داشتم، ترجیح دادم تا عکس خبری از این حادثه نداشته باشم تا دست و پاگیر نیروهای امدادی نشوم. اما هنوز از خودم سوال میکنم که این مردم برای چه به آن محل رفتند؟ استفادهی این ویدیو و عکسها برای آنها چه خواهد بود؟
ساختمانی مثل پلاسکو، که از گذشته برای ما به یادگار مانده بود و ساختمانهایی مشابه که در سراسر تهران و ایران به تعداد بسیار زیاد وجود دارند، همه در کنار هم هویت شهرها و زندگی ما را تشکیل میدهند. ساختمانی که اولین ساختمان بلند تجاری ایران بود، تنها به خاطر همین «اولین» بودن مستحق توجه بیشتری بود.
این ساختمان علاوه بر اینکه با ۶۰۰ واحد تجاری و تولیدی و تامین ۵ درصد از پوشاک کشور، زندگی هزاران خانواده را تامین میکرد، بخشی از زندگی و خاطرات همه کسانی را شامل میشد که از دهه چهل خورشیدی تاکنون به آن سر زده بودند.
آخرین باری که به این ساختمان سر زدم، فرصتی دست داد تا از طبقههای بالایی آن مناظری زیبا از شهرم و خیابانهای اطراف ساختمان را ثبت کنم و این تصاویر، مناظری هستند که هیچوقت از این زاویه دیگر آنها را نخواهم دید.
امیدوارم این تلنگری دیگر باشد برای ایمنسازی شهری که دوستش داریم! صبح امروز که در خیابان انقلاب راه میرفتم لحظهای نبود که صدای آژیر ماشینهای آتشنشانی، آمبولانس، پلیس و یگان ویژه ارتش را نشنوم و این نشان از یک بحران در شهر بود.
تمام ترس من از روزی است که بحرانی بزرگتر در این شهر رخ دهد و برای آن آمادگی نداشته باشیم و از الان برای آن روز فکری نکرده باشیم و خود گرفتار آن شده و دیگر همین شهروند نگراننماها (!) هم جان، وقت و رمقی برای سلفی و ویدیو گرفتن از آن حادثه نداشته باشند!
شهر من روزی سخت را پشت سر گذاشت و نیازمند توجه بیشتر همه ما به مسئله ایمنسازی و راههای مواجه شدن با بحرانها است.
در این لحظات که هنوز در شوک و غم به سر میبرم، فقط برای بازماندههای کسانی که عزیزان خود را در این فاجعه از دست دادند آرزوی صبر و برای نجات کسانی که در زیر آوار این ساختمان گرفتار شدهاند دعا میکنم.